This image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 600x418px and weights 95KB. |
This image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 600x400px and weights 218KB. |
بهترین وبلاگ تفریحی وعلمی در لوکس بلاگ وبلاگ ما بهترین نیست ولی با نظرات شما بهترین میشود 25 / 4 / 1390برچسب:, :: 1:22 :: نويسنده : فرهان موسوی
بیوگرافی بهنام تشکر بهنام تشکر متولد بهمن ماه ۱۳۵۵ در بندر انزلی است ،لیسانس اقتصاد بازرگانی از دانشگاه فیروزکوه است ، حرفه اصلی اش در تئاتر است ، از سال ۷۵ کار در تئاتر را آغاز کرده و چند سال در مازندران فعالیت کرده و پس از آن به تئاتر شهر تهران آمده و فعالیت خود را در آنجا ادامه داده است وی همچنین کار دوبله را به مدت ۲ سال در سال ۸۳ انجام داده و از سال ۸۷ نیز گویندگی در رادیو را آغاز کرده است. آثار و فعالیتها(این قسمت برگرفته از سایت cinetmag.com است) تئاتر فیلم و مجموعه تلویزیونی گویندگی و دوبله جوایز و افتخارات مصاحبه با بهنام تشکر در ادامه مطلب - خیلی از مخاطبان سریال «ساختمان پزشکان» و حتی عوامل سینما و تلویزیون، فکر میکنند بهنام تشکر بازیگر شخصیت نیما افشار در این مجموعه یک شبه ره صد ساله را پیموده و به نقش یک سریالی هرشبی دست پیدا کرده است. در حالی که اینگونه نیست. او پس از مدتها کار تئاتر، تجربه نمایشهای صحنهای مختلف، چند فیلم سینمایی («زیرآب» و …) تلهفیلم «حبیب»، سریال «مختارنامه» و تلهتئاتر («خدای کشتار»، «دیوانگان متفکر» و …. ) حالا در «ساختمان پزشکان» مزد سالها تلاش خود را گرفته است.
با کدام گروهها در طول این سالها تجربه نمایش داشتی؟ در این مدت به هیچ وجه تجربه کار تصویری نداشتی؟ بعد از آن چند تلهتئاتر کار کردم، از جمله همان نمایش خدای کشتار که تلویزیونی هم شد و تلهتئاتر «دیوانگان متفکر» که عیدنوروز امسال پخش شد. با خانم سپیده فارسی یک فیلم سینمایی کار کردم که متأسفانه اجازه اکران ندارد و یک فیلم سینمایی تاریخی هم با یک کارگردان درجه یک سینمای مملکتمان کار کردم، اما چون خاطره خوشی از آن کار و عوامل تولیدش (بجز کارگردان محترم این فیلم که من بسیار از او یاد گرفتم) ندارم دوست ندارم به آن اشاره کنم. حتی گفتهام نامم را هم از تیتراژ آن کار حذف کنند. قبل از پرداختن به سریال «ساختمان پزشکان» گویا خیلی زود به صحنه تئاتر برگشتی و این روزها مشغول تمرین تئاتر هستی؟ فکر میکنم به خاطر بازی در نمایش «خدای کشتار» برای بازی در سریال «ساختمان پزشکان» انتخاب شدی؟ فکر میکنم برای ورود به تلویزیون پس از سالها کار تئاتر، آن هم یک طنز هرشبی، خیلی با خودت کلنجار رفتی؟ اگر چه اتفاق خوبی برای کارنامه حرفهای تو با این سریال امروز رقم خورده است. اینکه در اولین حضور تلویزیونی جدیات با یک گروه طنز (که پیش از این سابقه همکاری داشتهاند) همکار شدی استرس نداشتی؟ شاید علت این است که بازیهای متفاوت تو را روی صحنه نمایش ندیدند؟ اتفاقاً فیزیک صورت و اندام تو بسیار به کار آثار کمدی موقعیت میآید. البته اگر درست مورد استفاده قرار گیرد. 25 / 4 / 1390برچسب:, :: 1:12 :: نويسنده : فرهان موسوی
بیوگرافی بهنام تشکر 24 / 4 / 1390برچسب:, :: 11:33 :: نويسنده : فرهان موسوی
23 / 4 / 1390برچسب:, :: 16:22 :: نويسنده : فرهان موسوی
زندگینامه سهراب سپهری و برخی آثار نقاشی اوسهراب سپهری ( ۱۵ مهر ۱۳۰۷ در کاشان - ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ در تهران) شاعر و نقاش ایرانی بود. او از مهمترین شاعران معاصر ایران است و شعرهایش به زبانهای بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شده است. وی پس از ابتلا به بیماری سرطان خون در بیمارستان پارس تهران درگذشت.
زندگینامه دورهٔ ابتدایی را در دبستان خیام کاشان (۱۳۱۹) و متوسّطه را در دبیرستان پهلوی کاشان (خرداد ۱۳۲۲) گذراند و پس از فارغالتحصیلی در دورهٔ دوسالهٔ دانشسرای مقدماتی پسران به استخدام ادارهٔ فرهنگ کاشان درآمد. در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت نمود و دیپلم دورهٔ دبیرستان خود را دریافت کرد. سپس به تهران آمد و در دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و هم زمان به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد که پس از ۸ ماه استعفا داد. سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعهٔ شعر نیمایی خود را به نام مرگ رنگ منتشر کرد. در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا فارغ التحصیل شد و به دریافت نشان درجهٔ اول علمی نایل آمد. در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت نمود و نیز دومین مجموعهٔ اشعار خود را با عنوان «زندگی خوابها» منتشر کرد. آنگاه به تأسیس کارگاه نقاشی همت گماشت. در آذر ۱۳۳۳ در ادارهٔ کل هنرهای زیبا (فرهنگ و هنر) در قسمت موزهها شروع به کار کرد و در هنرستانهای هنرهای زیبا نیز به تدریس میپرداخت. در مهر ۱۳۳۴ ترجمهٔ اشعار ژاپنی از وی در مجلهٔ «سخن» به چاپ رسید. در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت. ضمنا در مدرسهٔ هنرهای زیبای پاریس در رشتهٔ لیتوگرافی نام نویسی کرد. وی همچنین کارهای هنری خود را در نمایشگاهها به معرض نمایش گذاشت. حضور در نمایشگاههای نقاشی همچنان تا پایان عمر وی ادامه داشت. سهراب سپهری مدتی در ادارهٔ کل اطلاعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری در سال ۱۳۳۷ مشغول به کار شد. از مهر ۱۳۴۰ نیز شروع به تدریس در هنرکدهٔ هنرهای تزئینی تهران نمود. در اسفند همین سال بود که از کلیهٔ مشاغل دولتی به کلی کنارهگیری کرد. درگذشت سهراب سپهری در غروب ۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ در بیمارستان پارس تهران به علت ابتلا به بیماری سرطان خون درگذشت. صحن امامزاده سلطانعلی روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان میزبان ابدی سهراب گردید. زندگی سهراب به روایت خودش سهراب سپهری نقاش و شاعر، ۱۵ مهرماه سال ۱۳۰۷ در کاشان متولد شد. خود سهراب میگوید : ...مادرم میداند که من روز چهاردهم مهر به دنیا آمده ام. درست سر ساعت ۱۲. مادرم صدای اذان را میشندیده است...(هنوز در سفرم - صفحه ۹) پدر سهراب، اسدالله سپهری، کارمند اداره پست و تلگراف کاشان، اهل ذوق و هنر. وقتی سهراب خردسال بود، پدر به بیماری فلج مبتلا شد. ...کوچک بودم که پدرم بیمار شد و تا پایان زندگی بیمار ماند. پدرم تلگرافچی بود. در طراحی دست داشت. خوش خط بود. تار مینواخت. او مرا به نقاشی عادت داد...(هنوز در سفرم - صفحه ۱۰) درگذشت پدر در سال ۱۳۴۱ مادر سهراب، ماه جبین، اهل شعر و ادب که در خرداد سال ۱۳۷۳ درگذشت. تنها برادر سهراب، منوچهر در سال ۱۳۶۹ درگذشت. خواهران سهراب : همایوندخت، پریدخت و پروانه. محل تولد سهراب باغ بزرگی در محله دروازه عطا بود. سهراب از محل تولدش چنین میگوید : ...خانه، بزرگ بود. باغ بود و همه جور درخت داشت.برای یادگرفتن، وسعت خوبی بود. خانه ما همسایه صحرا بود . تمام رویاهایم به بیابان راه داشت...(هنوز در سفرم - صفحه ۱۰) سال ۱۳۱۲، ورود به دبستان خیام (مدرس) کاشان. ...مدرسه، خوابهای مرا قیچی کرده بود . نماز مرا شکسته بود . مدرسه، عروسک مرا رنجانده بود . روز ورود، یادم نخواهد رفت : مرا از میان بازیهایم ربودند و به کابوس مدرسه بردند . خودم را تنها دیدم و غریب ... از آن پس و هربار دلهره بود که به جای من راهی مدرسه میشد....(اتاق آبی - صفحه ۳۳) ...در دبستان، ما را برای نماز به مسجد میبردند. روزی در مسجد بسته بود . بقال سر گذر گفت : نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیکتر باشید. مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سالها مذهبی ماندم. بی آنکه خدایی داشته باشم ...(هنوز در سفرم) سهراب از معلم کلاس اولش چنین میگوید : ...آدمی بی رویا بود. پیدا بود که زنجره را نمیفهمد. در پیش او خیالات من چروک میخورد... خرداد سال ۱۳ ۱۹ ، پایان دوره شش ساله ابتدایی. ...دبستان را که تمام کردم، تابستان را در کارخانه ریسندگی کاشان کار گرفتم. یکی دو ماه کارگر کارخانه شدم . نمیدانم تابستان چه سالی، ملخ به شهر ما هجوم آورد . زیانها رساند . من مامور مبارزه با ملخ در یکی از آبادیها شدم. راستش، حتی برای کشتن یک ملخ نقشه نکشیدم. اگر محصول را میخوردند، پیدا بود که گرسنه اند. وقتی میان مزارع راه میرفتم، سعی میکردم پا روی ملخها نگذارم....(هنوز در سفرم) مهرماه همان سال، آغاز تحصیل در دوره متوسطه در دبیرستان پهلوی کاشان. ...در دبیرستان، نقاشی کار جدی تری شد. زنگ نقاشی، نقطه روشنی در تاریکی هفته بود...(هنوز در سفرم - صفحه ۱۲) از دوستان این دوره : محمود فیلسوفی و احمد مدیحی سال ۱۳۲۰، سهراب و خانواده به خانه ای در محله سرپله کاشان نقل مکان کردند. سال ۱۳۲۲، پس از پایان دوره اول متوسطه، به تهران آمد و در دانشسرای مقدماتی شبانه روزی تهران ثبت نام کرد. ...در چنین شهری [کاشان]، ما به آگاهی نمیرسیدیم.اهل سنجش نمیشدیم. در حساسیت خود شناور بودیم. دل میباختیم. شیفته میشدیم و آنچه میاندوختیم، پیروزی تجربه بود. آمدم تهران و رفتم دانشسرای مقدماتی. به شهر بزرگی آمده بودم. اما امکان رشد چندان نبود...(هنوز در سفرم- صفحه ۱۲) سال ۱۳۲۴ دوره دوساله دانشسرای مقدماتی به پایان رسید و سهراب به کاشان بازگشت. ...دوران دگرگونی آغاز میشد. سال ۱۹۴۵ بود. فراغت در کف بود. فرصت تامل به دست آمده بود. زمینه برای تکانهای دلپذیر فراهم میشد...(هنوز در سفرم) آذرماه سال ۱۳۲۵ به پیشنهاد مشفق کاشانی (عباس کی منش متولد ۱۳۰۴) در اداره فرهنگ (آموزش و پرورش) کاشان استخدام شد. ...شعرهای مشفق را خوانده بودم ولی خودش را ندیده بودم. مشفق دست مرا گرفت و به راه نوشتن کشید. الفبای شاعری را او به من آموخت...(هنوز در سفرم) سال ۱۳۲۶ و در سن نوزده سالگی، منظومه ای عاشقانه و لطیف از سهراب، با نام "در کنار چمن یا آرامگاه عشق" در ۲۶ صفحه منتشر شد. ...دل به کف عشق هر آنکس سپرد جان به در از وادی محنت نبرد زندگی افسانه محنت فزاست زندگی یک بی سر و ته ماجراست غیر غم و محنت و اندوه و رنج نیست در این کهنه سرای سپنج... مشفق کاشانی مقدمه کوتاهی در این کتاب نوشته است. سهراب بعدها، هیچگاه از این سرودهها یاد نمیکرد. سال ۱۳۲۷، هنگامی که سهراب در تپههای اطراف قمصر مشغول نقاشی بود، با منصور شیبانی که در آن سالها دانشجوی نقاشی دانشکده هنرهای زیبا بود، آشنا شد. این برخورد، سهراب را دگرگون کرد. ...آنروز، شیبانی چیرها گفت. از هنر حرفها زد. ون گوگ را نشان داد. من در گیجی دلپذیری بودم. هرچه میشنیدم، تازه بود و هرچه میدیدم غرابت داشت. شب که به خانه بر میگشتم، من آدمی دیگر بودم. طعم یک استحاله را تا انتهای خواب در دهان داشتم...(هنوز در سفرم) شهریور ماه همان سال، استعفا از اداره فرهنگ کاشان. مهرماه، به همراه خانواده جهت تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا در رشته نقاشی به تهران میاید. در خلال این سالها، سهراب بارها به دیدار نمیا یوشیج میرفت. در سال ۱۳۳۰ مجموعه شعر "مرگ رنگ" منتشر گردید. برخی از اشعار موجود در این مجموعه بعدها با تغییراتی در "هشت کتاب" تجدید چاپ شد. بخشهایی حذف شده از " مرگ رنگ " : ...جهان آسوده خوابیده است، فروبسته است وحشت در به روی هر تکان، هر بانگ چنان که من به روی خویش... سال ۱۳۳۲، پایان دوره نقاشی دانشکده هنرهای زیبا و دریافت مدرک لیسانس و دریافت مدال درجه اول فرهنگ از شاه. ...در کاخ مرمر شاه از او پرسید : به نظر شما نقاشیهای این اتاق خوب است ؟ سهراب جواب داد : خیر قربان و شاه زیر لب گفت : خودم حدس میزدم.... (مرغ مهاجر صفحه ۶۷) اواخر سال ۱۳۳۲، دومین مجموعه شعر سهراب با عنوان "زندگی خوابها" با طراحی جلد خود او و با کاغذی ارزان قیمت در ۶۳ صفحه منتشر شد. تا سال ۱۳۳۶، چندین شعر سهراب و ترجمه هایی از اشعار شاعران خارجی در نشریات آن زمان به چاپ رسید. در مردادماه ۱۳۳۶ از راه زمینی به پاریس و لندن جهت نام نویسی در مدرسه هنرهای زیبای پاریس در رشته لیتوگرافی سفر میکند. فروردین ماه سال ۱۳۳۷، شرکت در نخستین بی ینال تهران خرداد همان سال شرکت در بی ینال ونیز و پس از دو ماه اقامت در ایتالیا به ایران باز میگردد. در سال ۱۳۳۹، ضمن شرکت در دومین بی ینال تهران، موفق به دریافت جایزه اول هنرهای زیبا گردید. در همین سال، شخصی علاقه مند به نقاشیهای سهراب، همه تابلوهایش را یکجا خرید تا مقدمات سفر سهراب به ژاپن فراهم شود. مرداد این سال، سهراب به توکیو سفر میکند و درآنجا فنون حکاکی روی چوب را میاموزد. سهراب در یادداشتهای سفر ژاپن چنین مینویسد : ...از پدرم نامه ای داشتم. در آن اشاره ای به حال خودش و دیگر پیوندان و آنگاه سخن از زیبایی خانه نو و ایوان پهن آن و روزهای روشن و آفتابی تهران و سرانجام آرزوی پیشرفت من در هنر. و اندوهی چه گران رو کرد : نکند چشم و چراغ خانواده خود شده باشم... در آخرین روزهای اسفند سال ۱۳۳۹ به دهلی سفر میکند. پس از اقامتی دوهفته ای در هند به تهران باز میگردد. در اواخر این سال، سهراب و خانواده اش به خانه ای در خیابان گیشا، خیابان بیست و چهارم نقل مکان میکند. در همین سال در ساخت یک فیلم کوتاه تبلیغاتی انیمیشن، با فروغ فرخزاد همکاری نمود. تیرماه سال ۱۳۴ ۱، فوت پدر سهراب ...وقتی که پدرم مرد، نوشتم : پاسبانها همه شاعر بودند. حضور فاجعه، آنی دنیا را تلطیف کرده بود. فاجعه آن طرف سکه بود وگرنه من میدانستم و میدانم که پاسبانها شاعر نیستند. در تاریکی آنقدر مانده ام که از روشنی حرف بزنم... تا سال ۱۳۴۳ تعدادی از آثار نقاشی سهراب در کشورهای ایران، فرانسه، سوئیس، فلسطین و برزیل به نمایش درآمد. فروردین سال ۱۳۴۳، سفر به هند و دیدار از دهلی و کشمیر و در راه بازگشت در پاکستان، بازدید از لاهور و پیشاور و در افغانستان، بازدید از کابل. در آبانماه این سال، پس از بازگشت به ایران طراحی صحنه یک نمایش به کارگردانی خانم خجسته کیا را انجام داد. منظومه "صدای پای آب" در تابستان همین سال در روستای چنار آفریده میشود. تا سال ۱۳۴۸ ضمن سفر به کشورهای آلمان، انگلیس، فرانسه، هلند، ایتالیا و اتریش، آثار نقاشی او در نمایشگاههای متعددی به نمایش درآمد. سال ۱۳۴۹، سفر به آمریکا و اقامت در لانگ آیلند و پس از ۷ ماه اقامت در نیویورک، به ایران باز میگردد. سال ۱۳۵ ۱ برگذاری نمایشگاههای متعدد در پاریس و ایران. تا سال ۱۳۵۷، چندین نمایشگاه از آثار نقاشی سهراب در سوئیس، مصر و یونان برگذار گردید. سال ۱۳۵۸، آغاز ناراحتی جسمی و آشکار شدن علائم سرطان خون. دیماه همان سال جهت درمان به انگلستان سفر میکند و اسفندماه به ایران باز میگردد. سال ۱۳۵۹... اول اردیبهشت... ساعت ۶ بعد ازظهر، بیمارستان پارس تهران... فردای آن روز با همراهی چند تن از اقوام و دوستش محمود فیلسوفی، صحن امامزاده سلطان علی، روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان مییزبان ابدی سهراب گردید. آرامگاهش در ابتدا با قطعه آجر فیروزه ای رنگ مشخص بود و سپس سنگ نبشته ای از هنرمند معاصر، رضا مافی با قطعه شعری از سهراب جایگزین شد: به سراغ من اگر میایید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من ...کاشان تنها جایی است که به من آرامش میدهد و میدانم که سرانجام در آنجا ماندگار خواهم شد... و سهراب .... ماندگار شد.... نامه به مادر دهلی ، ۲ فروردین مادر عزیزم پریشب با هواپیما وارد شدم یعنی شب عید به خاک هندوستان رسیدم. در توکیو بالاخره توانستم یک سفر بروم به کیوتو و نارا. این دو شهر سابقا پایتخت ژاپن بوده اند . بهترین آثار هنری در همین دو شهر است . بدون دیدن آنها ، انگار ژاپن را ندیده ام . یک سفر هم رفتم به کاما کورا که از توکیو دور نیست ، خلاصه ژاپن را آنطور که می خواستم دیدم.... ...قصد من این است سه ماه در هند بمانم... بعد از راه کشمیر و پاکستان و افغانستان به ایران می آیم.خوشبختانه به ایران نزدیک شده ام . اولا نامه زود می رسد.،ثانیا از راه هوا یا زمین مسافرت آسان است . با هواپیمای جت تا تهران سه ساعت راه است بنابراین غصه ای ندارد، (تا پول هست میشود ماند). اما راجع به این سرزمین ، هنوز چیزی نمی توانم بنویسم ، چون بیش از یک روز نیست که در اینجا هستم . دهلی شهر بزرگی است . دیروز همه اش در شهر گشتم. هیچ کجا به این اندازه باغهای بزرگ ندیده ام ، خیال دارم دو چرخه کرایه کنم و همه جا را بگردم . اینجا همه سحر خیز هستند ، حتی گنجشکها . صبح هنوز هوا تاریک بود که گنجشکها جیر جیر می کردند ، رنگ کلاغها یک کمی با رنگ کلاغهای ما فرق دارد، یعنی سر آنها دم به بنفشی می زند ، البته مهم نیست ، باید یک کمی گذشت داشت ، یک موش الان دارد وسط اطاق راه می رود. اینجا موجودات عجیب و غریب پیدا میشود ، مار فراوان است ، ولی من هنوز ندیده ام. گاوها وسط کوچه و خیابان هستند و هیچ کس حق ندارد آنها را کنار بزند ... دهلی قدیم وضع بسیار بدی دارد. به قدری مردم بد بخت و گرسنه و مریض هستند که تماشای آن اسفناک است. الان صبحانه آوردند و من خوردم. این کارها فداکاری لازم دارد... باری من خیال دارم یک چند وقت در اینجا بمانم . من با جدیت مشغول یاد گرفتن انگلیسی هستم . جون بدون دانستن این زبان نمی شود در اینجا زندگی کرد ، شاید یک اکسپوزیسیون ترتیب بدهم ، امروز می روم چند گالری را ببینم... سفرهای خارج از کشور * سفر به ایتالیا (وی از پاریس به ایتالیا میرود)؛ * سفر به ژاپن (توکیو در مرداد ۱۳۳۹) برای آموختن فنون حکاکی روی چوب که موفق به بازدید از شهرها و مراکز هنری ژاپن نیز میشود؛ * سفر به هندوستان (۱۳۴۰)؛ * سفر مجدد به هندوستان (۱۳۴۲، بازدید از بمبئی، بنارس، دهلی، اگره، غارهای آجانتا، کشمیر)؛ * سفر به پاکستان (۱۳۴۲، تماشای لاهور و پیشاور)؛ * سفر به افغانستان (۱۳۴۲، اقامت در کابل)؛ * سفر به اروپا (۱۳۴۴، مونیخ و لندن)؛ * سفر به اروپا (۱۳۴۵، فرانسه، اسپانیا، هلند، ایتالیا، اتریش)؛ * سفر به آمریکا و اقامت در لانگ آیلند (۱۳۴۹ و شرکت در یک نمایشگاه گروهی و سپس سفر به نیویورک)؛ * سفر به پاریس و اقامت در «کوی بینالمللی هنرها» (۱۳۵۲)؛ * سفر به یونان و مصر (۱۳۵۳)؛ * سفر به بریتانیا برای درمان بیماری اش سرطان خون (دی ۱۳۵۸). نمایشگاههای نقاشی از جمله نمایشگاههای نقاشی که سهراب سپهری در آنها حضور داشت، یا نمایشگاه انفرادی وی بودند، میتوان به موارد زیر اشاره کرد: * اولین دوسالانهٔ تهران (فروردین ۱۳۳۷)؛ * دوسالانهٔ ونیز (خرداد ۱۳۳۷)؛ * دو سالانهٔ دوم تهران (فروردین ۱۳۳۹، برندهٔ جایزهٔ اول هنرهای زیبا)؛ * نمایشگاه انفرادی در تالار عباسی تهران (اردیبهشت ۱۳۴۰)؛ * نمایشگاه انفرادی در تالار فرهنگ تهران (خرداد ۱۳۴۱، دی ۱۳۴۱)؛ * نمایشگاه گروهی در نگارخانه گیل گمش (تهران، ۱۳۴۲)؛ * نمایشگاه انفرادی در استودیو فیلم گلستان (تهران، تیر ۱۳۴۲)؛ * دوسالانهٔ سان پاولو (برزیل، ۱۳۴۲)؛ * نمایشگاه گروهی هنرهای معاصر ایران (موزه بندر لوهار، فرانسه، ۱۳۴۲)؛ * نمایشگاه گروهی در نگارخانه نیالا (تهران، ۱۳۴۲)؛ * نمایشگاه انفرادی در نگارخانه صبا (تهران، ۱۳۴۲)؛ * نمایشگاه گروهی در نگارخانه بورگز (تهران، ۱۳۴۴)؛ * نمایشگاه انفرادی در نگارخانه بورگز (تهران، ۱۳۴۴)؛ * نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون (تهران، بهمن ۱۳۴۶)؛ * نمایشگاه گروهی در نگارخانه مس تهران (۱۳۴۷)؛ * نمایشگاه جشنوارهٔ روایان (فرانسه، ۱۳۴۷)؛ * نمایشگاه هنر معاصر ایران در باغ موسسه گوته (تهران، خرداد ۱۳۴۷)؛ * نمایشگاه دانشگاه شیراز (شهریور ۱۳۴۷)؛ * جشنوارهٔ بینالمللی نقاشی در فرانسه (اخذ امتیاز مخصوص، ۱۳۴۸)؛ * نمایشگاه گروهی در بریج همپتن آمریکا (۱۳۴۹)؛ * نمایشگاه انفرادی در نگارخانه بنسن نیویورک (۱۳۵۰)؛ * نمایشگاهانفرادی در نگارخانه لیتو (تهران، ۱۳۵۰)؛ * نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیروس (پاریس، ۱۳۵۱)؛ * نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون تهران (۱۳۵۱)؛ * اولین نمایشگاه هنری بینالمللی تهران (دی ۱۳۵۳)؛ * نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون تهران (۱۳۵۴)؛ * نمایشگاه هنر معاصر ایران در «بازار هنر» (بال، سوییس، خرداد ۱۳۵۵)؛ * نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون تهران (۱۳۵۷). آثار ادبی سهراب در آغاز کار شاعری تحت تأثیر شعرهای نیما بود و این تأثیر در «مرگ رنگ» به خوبی مشهود است. بعدها سبک او دستخوش تغییراتی میشود و شعرش با دیگر شاعران هم دورهٔ خویش متمایز میگردد. از جمله مجموعه شعرهای دیگر سهراب سپهری میتوان به این عنوانها اشاره نمود: * مرگ رنگ (۱۳۳۰) ؛ * زندگی خوابها (۱۳۳۲) ؛ * آوار آفتاب (۱۳۴۰) ؛ * شرق اندوه (۱۳۴۰) ؛ * صدای پای آب (۱۳۴۴) ؛ * مسافر (۱۳۴۵) ؛ * حجم سبز (۱۳۴۶) ؛ * ما هیچ ما نگاه (۱۳۵۶) ؛ * هشت کتاب (۱۳۵۶) ؛ که در واقع مجموعه همه هشت دفتر ذکر شده در بالاست که در یک مجلد در سال 56 به چاپ رسید و بارها تجدید چاپ شد. اکنون نیز در اکثر موارد دفترهای شعری وی به تنهایی به چاپ نمی رسند و عرضه نمی شوند بلکه به همین صورت یک مجلدی هشت کتاب در دسترس خوانندگان قرار گرفته اند برخی از آثار سهراب سپهری . 23 / 4 / 1390برچسب:, :: 15:43 :: نويسنده : فرهان موسوی
ادامه مطلب ... 23 / 4 / 1390برچسب:, :: 14:30 :: نويسنده : فرهان موسوی
23 / 4 / 1390برچسب:, :: 13:55 :: نويسنده : فرهان موسوی
خلاقیت و ابتکار های بامزه و دیدنی
نظر یاد تون نره به وبلاگ دیگر ما ft.loxblog.comهم سزی بزنید23 / 4 / 1390برچسب:, :: 13:10 :: نويسنده : فرهان موسوی
23 / 4 / 1390برچسب:, :: 13:4 :: نويسنده : فرهان موسوی
ادامه مطلب ... 23 / 4 / 1390برچسب:, :: 12:16 :: نويسنده : فرهان موسوی
دوستانی که می خوا هند مطالب شان در این وبلاگ قرار گیرد مطلاب مورد نظر خود را در بخش نظرات وبلاگ ثبتنماین وپس از تا ید مدریت وبلاگ مطلب شما در این وبلاگ به ثبت می رسد
به وبلاگ دیگر ما به ادرس f t.loxblog.com هم سری بزنید به وبلاگ دیگر ما ft.loxblog.comهم سزی بزنید23 / 4 / 1390برچسب:, :: 11:55 :: نويسنده : فرهان موسوی
ادامه مطلب ... 20 / 4 / 1390برچسب:, :: 19:57 :: نويسنده : فرهان موسوی
20 / 4 / 1390برچسب:, :: 19:55 :: نويسنده : فرهان موسوی
زندگی نامه خواجه نصیرالدین طوسی محمد بن حسن جهرودی طوسی مشهور به خواجه نصیر الدین طوسی در تاریخ ۱۵ جمادی الاول سال ۵۹۸ هجری قمری در طوس ولادت یافته است. او به تحصیل دانش علاقه زیادی داشت و از دوران جوانی در علوم ریاضی و نجوم و حكمت سرآمد شد و از دانشمندان معروف زمان خود گردید. طوسی یکی از سرشناس ترین و با نفوذترین چهره های تاریخ اسلامی است. علوم دینی و علوم عملی را زیر نظر پدرش و منطق و حكمت را نزد خالویش بابا افضل ایوبی كاشانی آموخت. تحصیلاتش را در نیشابور به اتمام رسانید و در آنجا به عنوان دانشمندی برجسته شهرت یافت. خواجه نصیر الدین طوسی را دسته ای از دانشوران خاتم فلاسفه و گروهی او را عقل حادی عشر (یازدهم) نام نهاده اند. علامه حلی كه یكی از شاگردان خواجه نصیر الدین طوسی می باشد درباره استادش چنین می نویسد: خواجه نصیر الدین طوسی افضل عصر ما بود و از علوم عقلیه و نقلیه مصنفات بسیار داشت. او اشرف كسانی است كه ما آنها را درك كرده ایم. خدا نورانی كند ضریح او را. در خدمت او الهیات، شفای ابن سینا و تذكره ای در هیئت را كه از تألیفات خود آن بزرگوار است قرائت كردم. پس او را اجل مختوم دریافت و خدای روح او را مقدس كناد. نصیرالدین زمانی پیش از سال ۶۱۱ در مقابل پیشروی مغولان به یكی از قلعه های ناصرالدین محتشم فرمانروای اسماعیلی پناه برد. این كار به وی امكان داد كه برخی از آثار مهم اخلاقی، منطقی، فلسفی و ریاضی خود از جمله مشهورترین كتابش «اخلاق ناصری» را به رشته تحریر درآورد. وقتی كه هولاكو به فرمانروایی اسماعیلیان در سال ۶۳۵ پایان داد طوسی را در خدمت خود نگاه داشت و به او اجازه داد كه رصدخانه بزرگی در مراغه احداث كند كه شروع آن از سال ۶۳۸ بود. برای كمك به رصد خانه علاوه كمكهای مالی دولت اوقاف سراسر كشور نیز در اختیار خواجه گذارده شده بود كه از عشر (یك دهم) آن جهت امر رصدخانه و خرید وسایل و اسباب و آلات و كتب استفاده می نمود در نزدیكی رصد خانه كتابخانه بزرگی ساخته شده بود كه در حدود چهارصد هزار جلد كتب نفیس جهت استفاده دانشمندان و فضلا قرار داده بود كه از بغداد و شام و بیروت و الجزیره بدست آورده بودند در جوار رصدخانه یك سرای عالی برای خواجه و جماعت منجمین ساخته بودند و مدرسه علمیه ای جهت استفاده طلاب دانشجویان. این كارها مدت ۱۳ سال به طول انجامید تا اینكه ایلخان هلاكوی مغولی در سال ۶۶۳ درگذشت. لیكن خواجه تا آخرین دقایق عمر خود اجازه نداد كه خللی در كار آنجا رخ دهد و كوشش بسیار نمود كه آن رصد خانه و كتابخانه از بین نرود. قسمت اعظم ۱۵۰ رساله و نامه های طوسی به زبان عربی نوشته شده است. وسعت معلومات و نفوذ او با ابن سینا قابل قیاس است جز آنكه ابن سینا پزشك بهتری بود و طوسی ریاضیدان برتری. از پنج كتابی كه در زمینه منطق نوشته شده است اساس الاقتباس از همه مهمتر است. در ریاضیات تحریرهایی بر آثار آوتولوكوس، آرستاخوس، اقلیدس، آپولونیوس، ارشمیدس، هوپسیكلس، تئودوسیوس منلائوس و بطلمیوس نوشت. از جمله مهمترین آثار اصیل وی در حساب هندسه و مثلثات جوامع الحساب بالتخت و التراب، رساله الشافیه و اثر معروفش كتاب شكل القطاع است كه به نوشته های رگیومونتانوس اثر گذارده است. معروفترین آثار نجومی وی زیج ایلخانی كه در سال ۶۵۰ نوشته شده می باشد و همچنین تذكره فی علم الهیئه است. كتاب تنسوق نامه و كتابهایی در زمینه اختربینی نیز نوشته است. احتمالاً برجسته ترین كار طوسی در ریاضیات در زمینه مثلثات بوده است در كشف القناع عن اسرار شكل القطاع، وی نخستین كسی بود كه مثلثات را بدون توسل به قضیه منلائوس یا نجوم توسعه بخشید و هم او بود كه برای نخستین بار قضیه جیوب را، كه رویداد برجسته ای در تاریخ ریاضیات است به روشنی بیان كرد. در نجوم تذكره فی علم الهیئه وی شاید كاملترین نقد بر نجوم بطلمیوسی در قرون وسطی و معرف تنها الگوی ریاضی جدید حركات سیارات است كه در نجوم قرون وسطی نوشته شده است. این كتاب به احتمال زیاد از راه نوشته های منجمان بیزانسی به كوپرنیك اثر گذاشته است و همراه با كار شاگردان طوسی متضمن تمام تازه های نجومی كوپرنیكی است به استثنای فرضیه خورشید مركزی آن. نصیر الدین طوسی با اینكه سرو كارش بیشتر در سیاست و اجتماع بوده روشن ترین راه را كه برای رسیدن به جهان جاودانی نشان می دهد دیانت است. اگرچهت در تمام توشته های خود دم از استقلال و معرفت می زند اما آشكارا می گوید دانش تنها از ایمان و دین حاصل می شود و حقیقت دانش را دین میداند كه تسلی بخش جانها و روان بخش كالبدهای افسرده است. طوسی بیشتر به عنوان منجم معروف است و رصدخانه وی یك مؤسسه علمی در تاریخ علم به شمار می رود. كتاب تنسوق نامه او از لحاظ موضوع فقط در مقایسه با مشابهش یعنی كتاب بیرونی (كتاب الجماهر فی معرفت الجواهر) در درجه دوم اهمیت قرار دارد. طوسی یكی از پیشروترین فلاسفه اسلامی است كه تعیمات مشّائی ابن سینا را پس از آن كه در طول دو سده در محاق «كلام» قرار گرفته بودند احیاء كرد. او مظهر نخستین مرحله تركیب تدریجی مكتبهای مشّائی و اشراقی است. اساتید 1 ـ از محضر دایى بزرگوارش (نور الدیـن على بـن محمد شیعى) . 2 ـ از محضر ریاضـى دان معروف آن زمان (محمد حاسب) کسب فیض نموده است. 3ـ آخریـن استادى که خواجه در طوس پیـش او تلمذ نمود (عبدالله بـن حمزه) دایى پدرش بوده است. 5_ فرید الدیـن داماد نیشابورى دانشمند بزرگ آن عصر بود که خـواجه در حضـور ایـن استـاد اشـارات ابـن سینا را آمـوخت. 6ـ کتاب قانـون ابـن سینا را از قطب الـدیـن فرا گرفته و در نهایت از محضـر عارف نامـور شیخ عطار نیشابـورى بهره مند گردید. 7ـ ابـو السادات اسعد بـن عبد القادر. 8 _ خـواجه نصیر علـم فقه را از محضـر (معین الدیـن سالم) فرا گرفته است. 9ـ در موصل از محضر (کمال الدیـن موصلى) نجـوم و ریاضـى را آموخت. شاگردان گفتار بزرگان علامه حلـى از شاگردان بر جسته خـواجه که از بزرگتریـن علماى مذهب تشیع است در باره خصوصیات اخلاقى استادش مى گوید: خـواجه بزرگوار در علوم عقلى و نقلـى تصنیفات بسیار دارد و در علـوم اسلامـى بر طریقه مذهب شیعه کتابها نوشت او شریف تریـن دانشمندى بود که مـن در عمرم دیـدم. (ابـن فـوطـى) یکـى از شـاگـردان حنبلى مـذهب خـواجه نصیـر در خصـوص اخلاق استـادش مـى نـویسد : خـواجه مردى فاضل و کریـم الاخلاق و نیکـو سیرت و فـروتـن بـود و هیچگاه از درخـواست کسـى دل تنگ نمى شد و حاجتمندى را رد نمى کرد و بـرخورد او با همه با خوش رویـى بـود. (ابـن شاکر) یکى دیگر از مـورخان اهل بیت است که اخلاق خـواجه را چنین توصیف مى کند: خواجه بسیار نیکـو صـورت، خوش رو، کـریـم، سخـى، بـردبار، خـوش معاشـرت، زیـرک و با فـراست بـود و یکـى از سیاستمـداران روزگار به شمار مـى رفت. (جـرجـى زیـدان) دربـاره خـواجه چنیـن مـى نـویسـد : علـم و حکمت به دست این ایرانـى در دورتـریـن نقطه هاى بلاد مغول رفت تـو گویى نور تابان بـود درتیر شامی. خصوصیات اخلاقی خـواجه را نمى تـوان یک دانشمند محصـور در قلـم و کتاب به شمار آورد او هرگز زندگى خـویـش را در مفاهیـم و واژه ها خلاصه نکرد آنجا که پاى اخلاق و انسانیت به میان مـىآمد، او ارزشهاى الهى و اسلامى را بر همه چیز ترجیح مـى داد خواجه از زندان نفـس و خـود خـواهى رها گشته بـود زندانى که با علـم و دانـش نتـوان از آن بیرون آمد بلکه رهایـى از آن ایمان به خـداوند متعال و تقـوا و عمل صـالح لازم دارد بـا وجـود اینکه بیـش از هفت قـرن از عصـر خواجه مى گذرد ولى هنوز سخـن او، رفتار او و دانش او، زینت بخـش مجـالـس و محـافل اهل علـم و دانـش مـى بـاشـد. فعالیت دوران بازگشت به وطن خواجه در بیـن راه بازگشت به وطـن از شهرهاى مختلف عبـور کرد و به نیشابـور رسید , نیشابور در آن زمان چند بار مـورد هجـوم قرار گرفته بـود و شهر در دست مغولان بـود. خواجه بعد از نیشابـور به طـرف طـوس زادگاه خـویـش ادامه مسیـر داد و از آنحا خـود را به قایـن رساند تا بعد از سالها به دیدار مادر و خـواهرش مـوفق شـود مدتـى در قایـن اقامت کـرده و به تقـاضـاى اهل شهر امام جماعت مسجـد شهر را قبول و به مسائل دینـى مردم رسیـدگـى کرد و اطلاعاتـى نیز درباره قوم مغول به دست آورد. خـواجه در سال 628 هـ ق، در شهر قایـن با دختر فخر الـدین نقاش پیمان زناشـویـى بست و به ایـن ترتیب دوره اى دیگر از زندگى پر فراز و نشیب خـواجه آغاز گردید. بعد از چند ماه سکونت در شهر قایـن از طرف محتشـم قهستان به نام ناصر الدیـن که مردى فاضل و کـریـم و دوست دار فلاسفه بـود دعوت به قلعه شـد او به اتفـاق همسـرش به قلعه اسمـاعیلیـان رهسپـار گـردیـد. قلعه هاى اسماعیلیه بهترین و محکـم تریـن مکان در بـرابـر حمله مغولها بود. در ایـن مدت که خـواجه نصیر در قلعه قهستان بود بسیار مورد احترام و تکریم قرار مى گرفت و آزادانه به شهر قایـن رفت و آمد داشته و به امور مردم رسیدگى مى نمود در همیـن زمان بود که به در خـواست میزبـان کتـاب (طهاره الاعراق) ابـن مسکـویه را از عربـى به فـارسـى تـرجمه کـرد و نام آن را اخلاق ناصـرى (به نام میزبان خود) نهاد. خـواجه نصیر حـدود 26 سال در قلعه هاى اسماعیلیه به سر برد و در ایـن مـدت دست به تألیف و تحریر کتابهاى متعددى زد از جمله شرح اشارات ابـن سینا، اخلاق ناصرى، رساله معینیه، مطلوب المومنیـن، روضه القلوب، رساله تـولى و تبرى و ... خـواجه در ایـن دوره از زندگانى پر ماجراى خویـش از کتابخانه هاى غنى اسماعیلیان بهره ها بـرد و به علت نبـوغ فکرى و دانـش و آلایـش معروف و سرشناس گشت. مغول بیشتـر ممالک اسلامـى را به اطاعت خـود در آورده بـود ولـى اسماعیلیه و بنـى عباس هنـوز در قـدرت بـودند در حالـى که سران مغول در فکر یـورش به بغداد، مقر بنـى عباس، بـودند اسماعیلیه ظلـم و ستـم را از حد گذرانده و فساد آنقدر شدت پیدا کرده بود که کسى طاقت نداشت تا جایى که قاضى شمس الدیـن قزوینى که عالـم و مورد اعتماد مردم قزویـن بود از ستم فزون از حد اسماعیلیه به (قا آن )نـوه چنگیز خان شکایت بـرده و طلب کمک نمـود تا اینکه (قا آن) برادر کوچک خـود هلاکو خان را مأمـور سر کـوبى قلعه هاى اسماعیلیه کرد. هلاکـو خان در سال 651 هـ ق، بـا 12000 نفـر روانه قهستان شـد نماینده اى پیش (ناصر الدیـن) گسیل داشته و او را به قبول اطاعت از خود فرمان داد ناصر الدین که در ایـن زمان پیر و ناتوان شده بود به نزد هلاکو رفت و تسلیم گردید هلاکو هـم او را محترم شمرد و به حکومت شهر تـون (فردوس کنونى) فرستاد با تسلیـم شدن ناصر الـدیـن عملا شکستـى در جبهه اسماعلیه رخ داد و مغولان قلعه ها را یکى پس از دیگرى تسخیر کردند. آثار فراوانی از خواجه به یادگار مانده که به برخی از آنها اشاره میگردد: ۱. تجریدالعقاید ۲. شرح اشارت بو علی سینا ۳. قواعد العقاید ۴. اخلاق ناصری یا اخلاق طوسی ۵. آغاز و انجام ۶. تحریر مجسطی ۷. تحریر اقلیدس ۸. تجریدالمنطق ۹. اساس الاقتباس ۱۰. ذیج ایلخانی ۱۱. آداب البحث ۱۲. آداب المتعلمین ۱۳. روضةالقلوب ۱۴. اثبات بقاء نفس ۱۵. تجرید الهندسه ۱۶. اثبات جوهر ۱۷. جامع الحساب ۱۸. اثبات عقل ۱۹. جام گیتی نما ۲۰. اثبات واجب الوجود ۲۱. الجبر و الاختیار ۲۲. استخراج تقویم ۲۳. خلافت نامه ۲۴. اختیارات نجوم ۲۵. رساله در کلیات طب ۲۶. ایام و لیالی ۲۷. علم المثلث ۲۸. الاعتقادات ۲۹. شرح اصول کافی ۳۰. کتاب الکل روزگار خواجه نصير سده هفتم هجري بدون شك سختترين ايام تاريخ ايران است، چه اين مصادف با تركتازي و حمله قوم خونخوار و بيرحم مغول بر بلاد اسلامي، به ويژه ايران است. علتهاي عمده اين حمله را حتماً در كتابهاي تاريخ خواندهايد و چون اينجا مقصود نگارش تاريخ نيست از ذكر وقايع و رويدادهاي تاريخي تن ميزنيم و فقط چند علت برجسته را كه با مقصود ما ارتباط دارد، ذكر ميكنيم. چنگيز خان هنگامي به خيال لشكركشي به ايران افتاد كه سلطان محمد خوارزمشاه (در گذشته 616 ه'.ق) در ايران حكومت ميكرد. اين پادشاه البته پادشاهي لشكركش و جنگ آزموده بود، در تحمل سختيها بسيار طاقت داشت و چندان فريفته عياشي و خوشگذراني هم نبود، بلكه بيشتر ايامش به مجالست اهل علم و مناظره با فقيهان ميگذشت، تا حدودي به اصلاحِ حال مردم و وضع مملكت هم بياعتنا نبود. اما اميراني كه در بلاد داشت غالباً نالايق و خودسر و نافرمان بودند از قبيل حاكم اُترار يا فاراب كه همه سفيران چنگيز را كشت و اموالشان را به غنيمت برداشت و يكي از علل مهم خشم و لشكركشي چنگيز را فراهم آورد. ثانياً: مادر اين سلطان كه تركان خاتون نام داشت در تمام كارهاي كشور دخالتِ مستفيم ميكرد و حتي در انتخاب وليعهد هم اجازه به سلطان محمد نميداد و در اين راه آن زن مستبد بر طبقه روحانيون اتكأ تمام داشت. رابعاً: بين اميران و رئيسان قشون سلطان محمد خوارزمشاه همواره نزاع و ستيزه و دشمني حكمفرما بود و غالباً همديگر را به بدديني و بستگي به اسماعيليان متهم ميكردند، برخي از اين گروه با خود خوارزمشاه هم ميانه خوبي نداشتند و چند بار هم درصدد كشتن او برآمدند و چند تنشان خدمت خوارزمشاه را ترك گفتند و به اردوي چنگيز پيوستند. خامساً: پس از نبرد كه سپاهيان خوارزمشاه در حدود سال 612 با لشكريان پسر چنگيز (جوجي) كردند و اول بار بود كه با مغول روبرو شدند، چنان مرعوب شجاعت و دلآوري سپاه دشمن شدند كه پس از مراجعت از سمرقند پيوسته از آنها ياد ميكردند. در هر حال مغولان به ايران آمدند و كارهايي كردند كه حمله تازيان را در اواخر ساسانيان از ياد برد و خرابكاريها و قتل و نهب و غارت را به نهايت رسانيدند. تنها قسمتي از ايران كه در اين ايام، پايكوب سمند جور و غارت و چپاول مغولان خونخوار نشد، جنوب ايران است كه در دست اتابكان فارس قرار داشت. سعدي اشاره به همين مطلب كرده آنجا كه در مدح اتابك ابوبكر بن سعد گويد: سكندر به ديوار رويين و سنگ/بكرد از جهان راه يأجوج تنگ ترا سد يأجوج كفر از زر است/نه رويين چو ديوار اسنكدر است(2) با همه اين اوصاف، شگفت است اگر بگوييم كه همين سده هفتم، يكي از بهترين ايامي است كه نوابغ و بزرگان علم و حكمت و تاريخ و نقاشي و شعر ايران در آن به عرصه هستي رسيدهاند، مولوي بلخي و شيخ سعدي و خواجه رشيدالدين فضلالله همداني و عطاملك جويني و حمدالله مستوفي و خواجه حافظ شيرازي و ديگران در همين روزگار تار و ظلماني به وجود آمدهاند و بدون شك بزرگترين نماينده حكمت و رياضي و اخلاق در اين سده، خواجه ابوجعفر نصيرالدين محمدبن محمدبن حسن طوسي ملقب به استاد بشر است. زندگي خواجه نصير خواجه در سال 597 هجري و 1201 ميلادي در طوس خراسان زاده شد و در 672 هجري و 1274 ميلادي در بغدا مرد و در مشهد كاظمين پاي قبر امام موسيالكاظم(ع) دفن شد، قاضي نورالله شوشتري و برخي ديگر از همان گروه نقل كردهاند كه: وقتي ديد بيماري ديگر علاج ندارد، درباره دفن و كفن خويش با ياران و نزديكانش مذاكره كرد، گفتند: مناسب آن است كه در جوار حضرت علي دفنش كنند. او گفت مرا شرم آيد كه در جوار اين امام بميرم و از آستان او به جاي ديگر برده شوم. پس از مرگ بر وصيت او رفتند و در كاظمين دفنش كردند و در جلوي لوح مزارش اين آيه را نقش كردند كه: «و كلبهم باسط ذراعيه بالوصيد = و سگشان دو دست خويش بر درگاه گشاده است.» اصل خواجه از جهرود [= چاه رود] قم بوده و چون نياكانش به طوس رفته و در آنجا توطن اختيار كرده بودند، خواجه هم آنجا از مادر بزاد و از اين رو «طوسي» مشهور گشت. 20 / 4 / 1390برچسب:, :: 19:54 :: نويسنده : فرهان موسوی
مي خوانمش ، چنان كه اجابت كند دعا نامت چه بود؟ آدم 19 / 4 / 1390برچسب:, :: 21:34 :: نويسنده : فرهان موسوی
مي خوانمش ، چنان كه اجابت كند دعا
نامت چه بود؟ آدم موضوعات
پيوندها
تبادل لینک هوشمند |
|||||||||||||||||||||||||||
|